بازی با بچه ها!
ریحانه دخترعزیزم سلام. امروز روز عید میلاد حضرت محمد(ص) بود. رفتیم خونه بابابزرگ و ننه و خاله فاطمه ات. اونجا با زهرا و زهره ، دختر خاله هات بازی کردی! اولین باری بود که انقد با بچه ها بازی میکردی.درضمن اولین باری بودکه رفتی امامزاره سید فتح الدین رضا. امشب ماکارونی درست کردیم و دوتا رشته هم شما خوردی! راستیییییییییییی..... داشتیم بهت آب سیب میدادم که گریه میکردی بعد من و مامانی هی دست و پاهاتو بوس کردیم. بعدش با چشمات یک عشوه ای اومدی که نگو! خیلی بانمک بود. آخ قربون دختر عسلم بشم...الان سوار روروکت هستی (البته ساعت 1 بامداد شنبه است!) داری بوووبوووو میکنی....مممم مممم میگی...بریم بخوابیم. منم خیلی خستم. صبح باید برم سرکار..امرو...
نویسنده :
مامان
1:15